کسوت سکوت

وبلاگ شخصى على جعفرى افشار|ارهان

کسوت سکوت

وبلاگ شخصى على جعفرى افشار|ارهان

کسوت سکوت

سر برگ هارو بخونید !
توصیه اکید دارم که در فضاى این وبلاگ ماسک نزنید !
و اینکه چون بر اساس اتفاق هایى که برام میوفته آپ میکنم، پست هایى که میزارم اکثرا با هم در ارتباط هستن ! پس اگه ابهامى بود به پست هاى قبلى مراجعه کنید !

دنبال کنندگان ۱۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
  • ۹۳/۰۱/۰۴
    حد
  • ۹۳/۰۶/۲۷
    ٢٧
آخرین نظرات
  • ۲۶ فروردين ۹۶، ۱۵:۵۰ - علی صالحی
    awesome
نویسندگان

عشق میفروشد !

يكشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۴، ۰۲:۰۶ ق.ظ
از تو جدا میشوم و دست سمت جیبم میبرم و یک سیگار _یک نفر را از سر دلتنگی _ آتش میزنم و هدفونم را بار میگذارم ک یک موسیقی برایم سرو کند !
تا این موزیک سرو میشود و آن یک نفر به مرگ تدریجی میمیرد ، جلوی پله های مترو رسیده ام ، چند نفس دیگر برایش مانده تا کاملا جان بدهد ... یکی دو نفس دیگرش را میگیرم و بقیه اش را میبخشم ...

هدفون یک موزیک دیگر کشیده ک نمیتوان دست رد به سینه ی خوش مزگی اش زد ! همینطور پله ها را قدم میزنم و با دستم روی پیانوی خیالم نت ها را جاسازی میکنم !
- روی خط زرد مترو ایستاده ام و خیره شده ام به سیاهی تونلی ک قرار است قطاری دلش را بشکافد !
                        [ " ای لعنت ب من ک چشمان بی تو دیگر سویی ندارد "]
قطار وارد میشود و مثل همیشه در درست جلوی پای من باز میشود . چند نفری عجله هایشان را به دست گرفته و سراسیمه میدوند ، داخل میشوم و روی یک صندلی جاگیر . هنوز در های قطار بسته نشده ک یک نفر آمده و سیاهی چشمانت را میفروشد ! یک نفر دیگر با صورتی زیبا و دلفریب ، وقت میفروشد . یکیشان ک از قضا دستهایش هم دیگر جایی ندارد ، با لبختدی به همه نفرت تعارف میکند . خلاصه ک هر کدام به نوعی دارند وادارم میکنند از تو متنفر باشم !

اما یک نفر کمی آنطرف تر ، با صورتی نا به هنجار و قامتی تکیده ، چنبره زده به کنجی و دست های پینه بسته و بی رمقش را تنیده دور بدن نزارش و چشمان به رنگ چایش را به زور باز نگه داشته و لب هایش تقلا میکند ک چیزی بفروشد !

گوش های م را ک تیز میکنم انگاری بین این همه هیاهو صدایش برایم آشناست،

یک نفر زیر خاکستر آتشی تازه دست و پا میکرد
  • ارهان

نظرات  (۴)

زیبا بود
پاسخ:
:)

  • Nehpon i matecA
  • ارهان گل می فروخت اون نفر آخری ؟
    پاسخ:
    اوف نابی بود لامصب !

    گرفتم یه رول پیچیدم جات خالی یعنی :دی
  • Nehpon i matecA
  • آقا آقا .. : دی
    گل  . . منظورم گل بود :دی
    پاسخ:
    هااااااااا ! نه الزاما !
    هر چیزی میتونس باشه ، گل ، کتاب یا هر چیزه دیگه !
  • Nehpon i matecA
  • برو از جلو چشام دور شو ای رفیق نیمه راه .. ای گل پرست ِ سگ خور (:دی)
    جام خالی ؟ خیر میدادی خب : /
    پاسخ:
    #در_راه_رفتن !
    من نیستم ! در جریانی ک !

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی