کسوت سکوت

وبلاگ شخصى على جعفرى افشار|ارهان

کسوت سکوت

وبلاگ شخصى على جعفرى افشار|ارهان

کسوت سکوت

سر برگ هارو بخونید !
توصیه اکید دارم که در فضاى این وبلاگ ماسک نزنید !
و اینکه چون بر اساس اتفاق هایى که برام میوفته آپ میکنم، پست هایى که میزارم اکثرا با هم در ارتباط هستن ! پس اگه ابهامى بود به پست هاى قبلى مراجعه کنید !

دنبال کنندگان ۱۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
  • ۹۳/۰۱/۰۴
    حد
  • ۹۳/۰۶/۲۷
    ٢٧
آخرین نظرات
  • ۲۶ فروردين ۹۶، ۱۵:۵۰ - علی صالحی
    awesome
نویسندگان

۳ مطلب در آذر ۱۳۹۳ ثبت شده است

۲۹
آذر

٣ساعت ور رفتن با سیستم صوتی متعلق به دهه هفتاد اون هم از جنس پاناسونیک که داشت تو انبارى خاک میخورد ،خیلی هم خوب نبود ! اسپیکر هاى فکسنى کامپیوتر خانگى اغما رفته هم کمک چندانى به پرت کردن حواس گیج من نکرد ...

ساعت باید دور و بر نه و نیم باشه ! یه فنجون نسکافه ى به غایت تلخ با فرمولاسیون خودم رو هم به امشب اضافه کردم، منتظر بودم یکم خنک شه ! حالا نوبت اینه که اهنگ قفلیم رو از بین کلی اهنگ پیدا کنم و سرانجام :SOADو هوووووووف


عرق رو از روى پیشونیم پاک میکنم و یه قلپ از نسکافه اى میخورم که شبیه است به تلخى کام من!

با شوق آرش رو صدا میزنم :آرش ! کجایى بیا این آهنگ رو گوش بده !!! 

-هوم .... سردرد على !بیخیال ... ! و رفت 

با خودم میگم ، چه انتظارى از یه بچه ١٠-١٢ساله دارى؟ و صداى اهنگ محدود میشه به باند بقل گوشم...

یه بالش پشتى میکنم و تکیه میدم بهش دیگه فنجون نسکافه تقریبا خالیه و تنم هم کمى عرق کرده ...

یه مداد دارم تو دستم و یه دفتر که قراره زیر دست مداد زجه بزنه !

آهنگ به لوپ افتاده و من ناخود آگاه با ضرب آهنگ هد میزنم !

کم کم بغض گلویم را خفت میکند ! صداى آهنگ بلندتر میشه ! بدنم غرق شده ! از خود بیخود بلند میشم سر پا 

با هر نت ذره اى از تنم کنده میشه ، ذره اى از روحم و هیچکس نمیغهمد ! 

از پا در می آیم رو به روى ایینه ى تمام قدى روبه رویم ، دیگر ناى حرکت کردن نیست ! کمى هق هق میکنم جلوى آیینه ، سر وسینه ام تکان میخورد بدون اراده من ! 

ضرب اهنگ مثل پتک تن بی جان من را میکوبد! 

زانو زده ام از ناتوانى ، نقطه ضعف من همین موسیقی و نت هاست !

سرم را که بالا مى آورم ، گونه هایم خیس است انگار! 

۲۸
آذر

اینجا که شعر هیچ غلطی نمیکند....


اینجا شعر خراب مبکند ... می کشد حتی !!!

اینجا با شعر فقط می شود آرام گریه کرد ، میشود در خواب راه رفت ...


میشود کسی را نداشته باشی ، با خودت حرف بزنی ، در خودت بترکی و صدای خفه ای بدهی !!!!

میشود همه را دک کنی هدفنی دست و پا کنی و یک آهنگ ... و و و !


خلاصه میشود در خود شکست ! حتی می شود ، میشود مرد گاهی !

و این میشود که خودت را هیولایی میبینی ، گرگی میبینی که ، که بر بلندای کوهی انتظار موعودی گران میکشد که هرکس را رسید بدرد ، با چشم بسته ! 


و اینجا شعر و شاعر به هم رحم نمیکند !!!!

۰۱
آذر

چیزی حدود پانزده دقیقه مانده به شروع کلاس و من با ناخن هایم روی میز نت نبودنت را مینوازم ! نت های اجباری !


اینجا بازگشت همه چیز به سوی توست ! ته چهره ی همه ی آدم ها به تو میزند و این سر نوشت من است که همه تن چشم باشم ... چشم هایی به غایت بینا ...!

اینجور وقتها نابینا نبودن درد بززگی میشود و آخر هم ٖ میکشد مرا :


لابه لای همین کوچه ها میکشد مرا

جلوی هنمین کافه یاپیش چشم شما ٖ میکشد مرا

روز شده صد بار از این کوچه ها گذر کنم

پس لااقل صد بار درد شما میکشد مرا !‌


اینجا نت ها ؛ لا و می و سو ... همه به شعر "به گیسوانت قسم" میخوانند ... سایه ها ٖچهره ها ٰ نفس کشیدن ها ٖ ملال آور تر از همیشه شده اند که حتی خودشان هم میدانند ...اصلا بگذار سایه بگوید حالم را :

دل خراب من از این خراب تر نمیشود                  که خنجر غمت از این خراب تر نمیزند