کسوت سکوت

وبلاگ شخصى على جعفرى افشار|ارهان

کسوت سکوت

وبلاگ شخصى على جعفرى افشار|ارهان

کسوت سکوت

سر برگ هارو بخونید !
توصیه اکید دارم که در فضاى این وبلاگ ماسک نزنید !
و اینکه چون بر اساس اتفاق هایى که برام میوفته آپ میکنم، پست هایى که میزارم اکثرا با هم در ارتباط هستن ! پس اگه ابهامى بود به پست هاى قبلى مراجعه کنید !

دنبال کنندگان ۱۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
  • ۹۳/۰۱/۰۴
    حد
  • ۹۳/۰۶/۲۷
    ٢٧
آخرین نظرات
  • ۲۶ فروردين ۹۶، ۱۵:۵۰ - علی صالحی
    awesome
نویسندگان

کافه

شنبه, ۵ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۰۱ ب.ظ

برگ هایش را گسترانده تا بیکران خیال و چنبره زده روی همه ی خاطراتت که منتهی میشود به همان میز چنار کنج کافه نادری ...

آنقدر منظم و منسجم که باریک ترین پرتوی نور از آن عبور نکند.

تاریکی ای که تنها روشنائیش آتش سیگار توست و هوا هم کاملا مه زده است...

به ناچار دود سیگارت را دم و بازدم همه ی خاطراتت را قی میکند...

صورت آشنا که هیچ آنقدر تاریک و سیاه که دست هایت هم پیدا نیست...

ضرب آهنگ موسیقی به طرز وحشتناکی جسمت را لگدمال و روحت را میخورد...

مِنو برای شما باز است . همه ی سفارش ها رایگان سرو میشود ! کدام قسمتش را امروز می خواهی ؟ کدام صفحه از خاطراتت را امروز خواهی نوشید که تسکین درد جانت باشد ؟

مأمنی که تمام نوشیدنی هایش جام زهر با طعم کره ! خوش خوراک و بی درد سر تمام جانت را تحت شعاع قرار می دهد ، خانه ای که تمام صندلی هایش تنت را می سوزاند و هوایش هوای او…
به راستی که این خانه،خانه شیطان نیست؟


پی نوشت ها در :


پی نوشت اول :


پ.ن 1 : متنی ک خوندید یا شایدم نخوندید (!) حاصل 6 دقیقه وقت گذاشتن سر کلاسه ادبیاته !

قضیه از این قراره ک استاد موضوعی رو دادن و خواستن ک ما تو ده دقیقه تشبیه ش کنیم و این متن چون مورد استقبال دوستان قرار گرفت منتشر شد !


پ.ن 2 : این نوشته جنبه ی خاطره طوری نداره ، جر یه مورد ک خواننده مورد نظر مطمئنا میفهمه ! اما توصیفات بعدش هیچ ربطی به اون روز نداره !

پ.ن 3 : نظر بدید خواهشا ! نقد کنید و بگید کجا رو دوست نداشتید و کجا رو دوست داشتید ! با کجای متن ارتباط برقرار کردید و با کجاش نه !
ممنون !

  • ارهان

نظرات  (۳)

چند کلمه ی اولش یه خورده سنگین بود ...
مِنو برای شما باز است . همه ی سفارش ها رایگان سرو میشود ! کدام قسمتش را امروز می خواهی ؟ کدام صفحه از خاطراتت را امروز خواهی نوشید که تسکین درد جانت باشد ؟
این تیکه اشو دوس داشتم :) خیــــلی ... (از دست این خاطرات :(( )
پاسخ:
از دست این خاطرات
  • Nehpon i matecA
  • ارهان ببین نثر خوبه فقط یه جاهاییش مشکل داشت
    مثلاً جایی که میگی "صورت آشنا که هیچ آنقدر تاریک و سیاه که دست هایت هم پیدا نیست" به این توجه کن که نه خط قبلی در مورد صورت آشنا حرف زده شده، نه خط بعدیش.. یهو وسط تصویر یادمون میوفته که صورت آشنایی هم نمی بینیم.

    یکاری کن
    بیا قبل از وارد کردن موضوعه در موردش از خودت سوال بپرس و سواله رو با جوابش بزار توی متن. بعد ویرایش کن
    میدونی یخورده پرش تصویر داشت وگرنه خوشم اومد
    لایکو زدم
    پاسخ:
    عممم !
    اولا ک دم شما گرم ک نقد میکنی !
    دوما ک عاره ! راست میگی باید یه پوینتی ایجاد میکردم اما میخواستم برسونم ک فضا تاریکه اصلن چیزی معلوم نیس ، حالا صورت اشنا هم همچین مد نظر نبوده !
    سوم اینکه بازم دمت گرم ک لایک و زدی !
    چه تلخ و دردناک
    والا من خودم وارد نیستم، فقط حس می کنم دو خط اول سنگین شده ، می شه کوتاهش کرد بدون این که آسیب به مفهوم وارد بشه! عاید ایرادم بیخود بود؟ :/   من وارد نیستم ها، اصن توجه نکنید به کامنتم :/
    تشکر :)
    پاسخ:
    شاید لطفش به همون سنگین بودنش باشه خب !

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی