۲۷
دی
حقیقتا نمیدونم از کجای این ماجرای دور و دراز شروع کنم ! بر خلاف بقیه پست های بلاگ این سری سعی برای تصویر سازی در کار نیست !
اومدم ک حرفمو بزنم !
از اونجایی ک میخوام حداقل یکم از کلافگیمو درک کنین ، این موزیک ک آپلود میکنم رو بذارین رو لوپ پخش شه تا بریم سراغ ادامه ش !
زحمت تصویر سازی این سری با عاغا منسون باشه !
اما بالاخره باید شروع کنم ، نه ک بخوام کلیله و دمنه تعریف کنم ها نه !
اما این داستان پر شخصیت های این تیپیه ! تو این ماجرا از کلاغ و شاهین دخیل اند تا روباه و گرگ ! قضیه دوباره از جایی شروع میشه ک من اتفاقی یه آقای آشنایی رو تو یه جای خیلی آشنا (یعنی یه جورایی پاتوق) دیدم ! این آقا از قضا دوست ماست ( یا شایدم نیس ) ...
ببخشید ک ذهنم منسجم نیس ، اینم بگم ک اصلن عواقب و کامنت ها و برخورد هایی ک قراره بشه برام مهم نیس ! من این قضیه رو حداقل با خودم امشب تموم میکنم !
این جناب بعد از کمی حال و احول کردن و دود کردن یکی دو نخی سیگار از نوع لاکی (!) شروع کرد به مِن مِن کردن ، ک گویا میخواد یه اتفاق رو شرح بده !
دیدی آخر اتفاق افتاد ؟
بعد از کلی مقدمه چینی و قیلان و بیسار ! جناب به زبون اومدن ک بعله ، این وسط بعد کات کردن بنده با اون وضعیت اسفناک ، یه ریلیشن شکل گرفته ...
عکس العمل من تو اون لحظه خیلی میتونست مهم باشه ، همینطور ک مشتم داشت گره میشد ک یه اصابتی رخ بده با صورت شخص طی شاید 4-3 ثانیه هزار تا چیز از مغز کثیفم رد شد ، که حاصلش این شد ک عکس العمل من به فهمیدن این موضوع این بشه ک بگم :
" خیلی هم خوب آقا ، اصلن به من چ ربطی داره !؟"
آره اصلن ب من چ ربطی داره ک بعد از اینکه کات کردم چه ریلیشن هایی شکل گرفته و میگیره ! به من چه ؟
شاید الان اینا دیگه به من ربطی نداشته باشه ! اما بوده چیزایی ک به من ربط داشته ، بعد از اینکه دیشب فهمیدم این تنها ریلیشنی نبوده ک شکل گرفته ، یکم دیدم نسبت ب مسئله تغییر کرد !
در کل اگه بگیم من آدم پر توقعی ام ، همچین پر بی راه نگفتیم ! اما باز اینکه من توقع داشته باشم کسانی ک خودشونو دوست تلقی میکردن ، بعد فهمیدن این موضوع مثل فیلان های کمین کرده نشینن از پی اینکه کِی برک دان (breakdown) رسما شکل میگیره ک بعدش از آب گل آلود ماهی بگیرن و کانکشن بر قرار شه نباشن و فکر احوالات یه آدمه شنگولی مثل من باشن ک منزوی شده و محدود به نمودار خونه - دانشگاه یا نمودار نیکوتین - تی اچ سی ، باشن توقع نا به جایی نیست ؟ هست ؟
بماند ک من چ حساب هایی روی این آقایون باز کرده بودم ! همه اینا رو هم ک بذاریم کنار باس از اول به حرف این گرگ مادر مرده گوش میکردم ! از همون روز اول گفت ک این آدمی ک شما داری براش جون میدی ! هر چی نباشه یه روباه توش داره ! یه روباه ! همیشه میتونه نشون بده بعد جنگیدن شونه به شونه چطوری میشه رو اون همه فداکاری موقع تقسیم قنیمت ها چشم بست !
هیچوقت یه روباه و چیزی ک نشون میده فرض نکنین !
حالا نوبت منه ک بشم اون گرگی ک از گله ش جدا شده و پی ماه رو گرفته ! گرچه تو گله ما گرگی نبود اما من همه رو از " خودمون " میدونستم !
با تمام این وجود از این به بعدش هم مثل قبلش دیگه به من ربطی نداره ! من می مونم یه ماه و یه آدم ک کسی نزدیکش بشه حساب کارش با خودشه !
فردا ک خورشید طلوع کنه من از دیروز هیچ خاطره ای ندارم !
والسلام !
اما بالاخره باید شروع کنم ، نه ک بخوام کلیله و دمنه تعریف کنم ها نه !
اما این داستان پر شخصیت های این تیپیه ! تو این ماجرا از کلاغ و شاهین دخیل اند تا روباه و گرگ ! قضیه دوباره از جایی شروع میشه ک من اتفاقی یه آقای آشنایی رو تو یه جای خیلی آشنا (یعنی یه جورایی پاتوق) دیدم ! این آقا از قضا دوست ماست ( یا شایدم نیس ) ...
ببخشید ک ذهنم منسجم نیس ، اینم بگم ک اصلن عواقب و کامنت ها و برخورد هایی ک قراره بشه برام مهم نیس ! من این قضیه رو حداقل با خودم امشب تموم میکنم !
این جناب بعد از کمی حال و احول کردن و دود کردن یکی دو نخی سیگار از نوع لاکی (!) شروع کرد به مِن مِن کردن ، ک گویا میخواد یه اتفاق رو شرح بده !
دیدی آخر اتفاق افتاد ؟
بعد از کلی مقدمه چینی و قیلان و بیسار ! جناب به زبون اومدن ک بعله ، این وسط بعد کات کردن بنده با اون وضعیت اسفناک ، یه ریلیشن شکل گرفته ...
عکس العمل من تو اون لحظه خیلی میتونست مهم باشه ، همینطور ک مشتم داشت گره میشد ک یه اصابتی رخ بده با صورت شخص طی شاید 4-3 ثانیه هزار تا چیز از مغز کثیفم رد شد ، که حاصلش این شد ک عکس العمل من به فهمیدن این موضوع این بشه ک بگم :
" خیلی هم خوب آقا ، اصلن به من چ ربطی داره !؟"
آره اصلن ب من چ ربطی داره ک بعد از اینکه کات کردم چه ریلیشن هایی شکل گرفته و میگیره ! به من چه ؟
شاید الان اینا دیگه به من ربطی نداشته باشه ! اما بوده چیزایی ک به من ربط داشته ، بعد از اینکه دیشب فهمیدم این تنها ریلیشنی نبوده ک شکل گرفته ، یکم دیدم نسبت ب مسئله تغییر کرد !
در کل اگه بگیم من آدم پر توقعی ام ، همچین پر بی راه نگفتیم ! اما باز اینکه من توقع داشته باشم کسانی ک خودشونو دوست تلقی میکردن ، بعد فهمیدن این موضوع مثل فیلان های کمین کرده نشینن از پی اینکه کِی برک دان (breakdown) رسما شکل میگیره ک بعدش از آب گل آلود ماهی بگیرن و کانکشن بر قرار شه نباشن و فکر احوالات یه آدمه شنگولی مثل من باشن ک منزوی شده و محدود به نمودار خونه - دانشگاه یا نمودار نیکوتین - تی اچ سی ، باشن توقع نا به جایی نیست ؟ هست ؟
بماند ک من چ حساب هایی روی این آقایون باز کرده بودم ! همه اینا رو هم ک بذاریم کنار باس از اول به حرف این گرگ مادر مرده گوش میکردم ! از همون روز اول گفت ک این آدمی ک شما داری براش جون میدی ! هر چی نباشه یه روباه توش داره ! یه روباه ! همیشه میتونه نشون بده بعد جنگیدن شونه به شونه چطوری میشه رو اون همه فداکاری موقع تقسیم قنیمت ها چشم بست !
هیچوقت یه روباه و چیزی ک نشون میده فرض نکنین !
حالا نوبت منه ک بشم اون گرگی ک از گله ش جدا شده و پی ماه رو گرفته ! گرچه تو گله ما گرگی نبود اما من همه رو از " خودمون " میدونستم !
با تمام این وجود از این به بعدش هم مثل قبلش دیگه به من ربطی نداره ! من می مونم یه ماه و یه آدم ک کسی نزدیکش بشه حساب کارش با خودشه !
فردا ک خورشید طلوع کنه من از دیروز هیچ خاطره ای ندارم !
والسلام !
پ.ن : - متن فوق فاقد هر گونه ارزش ادبی میباشد !
پ.ن : -الان حتی بابت قضیه عکس ها هم مشکوکم به اطرافیانم !