شهریور ./
دلم پر است از "شهریور"ی که برایم اشک میشود...
از کجای شهریورم شروع کنم؟ حال و حوصله لفظ قلم صحبت کردن ندارم! اصلا اینقدر شادی و غم در هم پیچیده که ادبیات هم هنگ میکنه!
"۱۱ سپتامبر" که من صادقانه روز تولدم بغض میکنم؟ و بلایی از جنس سامی که نازل شد؟
۲۶ ای از شهریوری که نمی دونم چه اسمی روش بذارم!!! ولی خب ایمان رضاس هرچی باشه مهمه!
و اینجا همه چیز از ۲۷ موج میزند
تو از ۲۷ شروع میشوی !
من در ۲۷ تمام میشوم!
درد از ۲۷ شعله میگیرد ... من در همین شعله غرق میشم!
نوشتم از ۲۷ که تمام شود درد هایم... که خالی شوم از تو.. که خالی شوم از درد هایی که نپرس!
که من تکه تکه خرد شدم با هر ۲۷ بعد از تو ...
دیوانگی هایم تر از تر تر تری دارد!!
دیوار،دیوار است با اینکه دری دارد
این داستان را نصفه کاره ول کنم؟! کردم!
هرچند که میدانم حتما آخری دارد!
سر را به دیواری که اصلا نیست می کوبد
این شعر معلوم است درد دیگری دارد
# مهدى موسوى