تولد /٢٠
هفده - هجده - نوزده - و حالا ...
بیست از اینجا ، از امروز شروع میشود و من به رسم هر سال روز تولدم را مینویسم ... روز تولدم بغض میکنم ، من صادقانه روز تولدم بغض ... "هاه"
لو رفتم و نوشته امسالم دارد سر زا میمیرد -
مثل پارسال اگر بخواهم بنویسم ک امسال چگونه گذشت و چ چیز ها امسال اتفاق افتاد و چ چیزهایى نه ... خلاصه اش میشود ؛
!! بدترین سال زندگى ام را با بهترین گذراندم!!
با خودم گذراندم امثال این روز ها را ... به راستى ک او خود من بود ، همه چیز خوب بود اما دشمنى ... یک نفر ک بگزار جوابش را اینجورى بدهم :
اى ک دائم هوس سوختن ما دارى ...
خیز بردار ببینم خطرى هم دارى ؟
- شد انچه میخواستى اما دلیلش تو نبودى ... دلیلش آنى بود ک انگار خود من بود ، خودش خواست ، خودم خواستم !
علیرضا آذر میگوید ؛ "هر ک دور تر ایستاد عاقبت اندیش تر است "
دست تقدیر بمبى در دل آبان دارد ک بیست سال است لحظه شمارى انفجار میکند اما رد انگشتى ته یک فنجان قهوه آرامش میکند ...
" از کجا دست به آینده فالم بردى ؟ "
و از این رو است ک روزهاى پاییزیتان سر کیف است و سرما اگر چ تنتان را سخت فشرده است اما دلهایتان را هنوز گرم محبت نگه داشته اید .
اما یادتان باشد ، آبان ، مهرى طولانى را پشت سر گذاشته است !
روز تولدم ...
"هر دوتامان سر کیفیم ک مرگ آمده است "
کفن گرم بپوشانیدم ...
آبان امسال هواى مرگ باریدن دارد !
- ۹۴/۰۸/۱۸