گاهی عاشق آدم های بد زندگی تان باشید ، گاهی عاشق باشید !
بیایید گاهی عاشق آدم های بد زندگی تان باشید ، گاهی عاشق باشید خب ! عاشق باشید ، عاشق بد اخلاقی هایش ، عاشق بهانه هایش ، عاشق عصبانی شدن هایش از شما ، رد دادن و پناه بردن به هدفون دور گردنش . عاشق قفل کزدن هایشان...
میدانید ، شما تنها آدم زندگی آدمِ بد زندگیتان هستید ، زندگیتان ، زندگیشان شده ! اعصابشان لنگ دو خط حرف است ، نه لنگ دو خط درد و دل ها ! نه ؟ کی از زبانشان دردشان را شنیده اید ؟ اعصابشان لنگ دو خط حرف است از جانب شما ! لنگ دو خط دل بری کردن ! لنگ همان دو خط قربان صدقه رفتن هایتان . حالا اگر این دو خط حرف هایتان هم شد تعریف از رنگ لباس مرد مورد علاقه تان ، شد تعریف دیروزتان با فلان همکلاسی پسر ، اگر شد صحبت های دوستانه تان با یک مرد دیگر هم آدمِ بد زندگیتان با تمام بهم ریختگی شان لبخند میزنند و با خودشان فکر میکنند که یک دوجین حرف از دهان شما شنیده اند ، خودشان را گول میزنند و آرام میشوند
کلن آدم های بد زندگیتان خوب خودشان را گول میزنند ! مثلا با شما به سینما می آیند تا یک فیلم را برای بار دوم ببینند ! با شوق و هیجان فیلم را دنبال میکنند و دست در دست هایتان محو گرمای دستتان میشوند و وقتی از در سینما بیرون می آیند خاطره ای جز گرمی دستتان روی صورتشان و آن لحظه که متوجه نگاه خیره شان به چشمتان شدید و چشم در چشم ... که نگاهشان را بدزدند و به پرده سینما زل بزنند ، ندارند ( میبینید آدم های بد زندگیتان هنوز هم موقع نوشتن از شما فعل هایشان را گم میکنند )
میدانید ، آدم های بد زندگی تان از ناراحتی هاشان دم ، به سیگار زدند ! خونابه چگر میریختند که شما را آزرده خاطر نبینند ! اما نمیدانید چقدر لذت دارد که برایشان فندک بزنید !
عاشقشان باشید ، عاشق قفل کردن هاشان روی یک مشت خاطره !
آدم های بد زندگیتان یک قدم ...
- ۹۵/۰۸/۰۳