خرچ... خروچ... (صدای شکسته شدن قلنج دست هایم) آخ
دلیل موجهی برای نوشتن ندارم اما مرا میخواند تا بنگارم بار دیگر از تو،از من، از حماقت هایم...
وادارم میکند لب بگشایم به اعتراف... و چراغی که بالای سر من این طرف و آن طرف را روشن میکند! در فکرم -when your gone I need to be healed! -
سیلی میخورد صورتم که مغر بیایم و بگویم ... من اما پوزخند میزنم و زیر لب میگویم : فا.... امانم نمیدهد با مشتی دیگر!
من اما...
+وقتی که میخندی دلم پس لرزه دارد!